بعد از نماز صبح با مادرم میرفتیم مزرعه برای کار، من کیف و لباس مدرسه را با خودم میبردم و ساعت هفت و نیم صبح با دیدن همکلاسیهایم برای مدرسه رفتن آماده میشدم
![](/sites/default/files/styles/1000x580/public/image/news/2022-02-21/yyyy.png?itok=Oa5rNcFe)
سیده صغری حسینی
متولد 1339 روستای خوشگوا سنگر
دوران ابتدایی را در مدرسه 15 خرداد بودم، راهنمایی و دبیرستان هم در مدرسه شهناز.
سطح زندگیمان متوسط بود، امروز هم سرپرست خانوار هستم با چهار پسر و یک دختر.
قبل از اینکه سرپرست خانوار بشوم خانهداری و تربیت فرزندانم مشغولیاتی من بود، بعد از سال 83 که سرپرست خانوار شدم، حدود یک سال و نیم تولید البسه داشتم، یک مدت هم خوابگاه دانشجویی دائر کرده بودیم، بعدش هم به مدت 3 سال معهد قرآنی داشتم.
به نظر من هر حرفهای میتواند ارثی از پدر و مادر به فرزندان برسد، برای مثال مادر یک خانم هنرمند بود، در کار کشاورزی هم خیلی موفق بود و کارهای مردانه و زناه را با هم انجام میداد، من هم همیشه دوست داشتم با او همکاری کنم.
یادم میآید بعد از نماز صبح هر دو با هم میرفتیم مزرعه برای کار، من هم کیف و لباس مدرسه را با خودم میبردم و ساعت هفت و نیم صبح با دیدن همکلاسیهایم برای مدرسه رفتن آماده میشدم. من همیشه با مادرم همراه بودم، از باغداری تا پخت نان محلی و خیاطی و گلدوزی و حصیربافی و ... به همین دلایل من در خانوادهی خود به این شغلها علاقهمند شدم و حتی رشته تحصیلی خود را از تجربی به کارودانش تغییر دادم.
البته من به دلیل ازدواج تا دوم دبیرستان درس خوانده بودم اما بعدها هم دیپلم گرفتم و هم کارشناسی حسابداری بازرگانی را از موسسه آموزشی قدر گرفتم.
من در حال حاضر در کارگاه دوزندگی خود 5 چرخ صنعتی راستهدوز، دو چرخ پنجنخ صنعتی، یک چرخ سهنخ، اتوپرس و میزمکش دارم. مکانی هم که در آن کار میکنم شخصی است، البته ما در همهی زمینههای تولیدی و فرهنگی از این مکان استفاده میکنیم. افرادی هم که با ما هستند حدود 10 نفر در داخل کارگاه و حدود 5 نفر هم خانگی مشغول به کارند، برای فرش هم فعلا یک دار قالی داریم که امیدوارم در آینده به تعداد دارهای قالی اضافه شود.
میخواهم یک نکته ی مهم را بگویم، آنهم این است که نباید فقط به کسب درآمد خودمان فکر کنیم چون اینکار باعث میشود نتوانیم با عزیزانی که در کارگاه مشغول به کار هستند رفتار درست داشته باشیم. چون رفتار نادرست ما باعث میشود که روحیه افراد تضعیف شود و فکر میکنند که ما از انها تنها به خاطر سود خودمان کار میکشیم.
شکر خدا من سود این کار را در راه کمک به همنوع، جهزیه، خرید داروی بیماران و.... کنار میگذارم .
به نظر من ایجاد اشتغال برای افراد جدا از درآمدی که برای آنها دارد موجب میگردد که حضور غیر ضروری افراد به فضای مجازی کمرنگ گردد و در نتیجه آسیبهای ناشی از فضای مجازی کاهش مییابد .
به کسانی که ترس ورود به بازار کار و عرصه تولید را دارند باید بگویم اول این که ترس جزء گناهان کبیره است، کسانی که میترسند موفق نمیشوند، این حرفه طوری است که حتی با دوخت ساده ترین وسایل میشود به سود دهی رسید به نظر من انسان باید از صفر شروع کند تا کمکم به نتیجهی مطلوب برسد البته عزیزانی که عاشق اینکار هستند سریعتر میتوانند موفقتر شوند. بایک آموزش در حین دوخت و کسب تجربه میتوانند با بازارکار آشنا شوند .کلا میخواهم بگویم همت به خرج دهند و یاعلی بگویند .
خیلی دوست دارم توسعه من در این کار به گونهای باشد که کسی در منطقهی ما بیکار نباشد و خانوادههای ما محتاج کسی نباشند و برای آذوغه زندگی خود دچار مشکل نشوند چون فرزندانشان آسیب روحی میبینند، من واقعا از دیدن اینها زجر میکشم.
برنامه بلندمدت من این است که در حوزهی فرش و البسه بزرگترین تولید کننده باشیم و حتی کارهای ما به کشورهای دیگر صادر شود، در واقع من معتقد هستم که هیچوقت نباید بگوییم ما نمیتوانیم چون اگر منفیگرا باشیم و پیام منفی به یکدیگر بدهیم بازتاب همان را دریافت میکنیم ولی وقتی که میگوییم میتوانیم، سختترین کارها با توکل به خدا آسان میشود .
نامگذاری حضرت آقا امسال هم این بود که موانع را برداریم و از تولید پشتیبانی کنیم، خداروشکر امسال احساس میکنیم که از نوع انقلاب ما پیروز شد و دولت انقلابی ما شروع به کار کرد دولتی که شایسته این انقلاب است، تقاضای ما این است حمایت کنند از تولید کنندهها، اگر از من خیاط حمایت کنند من لباسهایی را تولید میکنم به سبک ایرانی اسلامی با پارچههای جنس خوب و دوختی که در شان جوانان ما باشد، جوانان ما همه خوبند، ام به آنها بها داده نمیشود. زمانی که خوابگاه داشتیم موفق ترین مدیر بودم چون مادر- دختری در کنارشان بودم و الان هم که فرمانده پایگاهم خدا را شکر میکنم چون با جوانان هستم و آنان پشتیبانی میکنم و همیشه هم موفق هستم.
جوانان ما دوست دارند لباسهای شیک بپوشند و اگر این لباسها دکمه هم داشته باشد اسلامی هم باشد میپوشند چون شیک و با پارچه خوب دوخت میشود.
من سال 83 بود که به مدت سه ماه، سه خاطره ی ناگوار داشتم. از دست دادن همسرم، با خاک یکسان شدن ساختمان ما در برف سنگین سال83 و آتش سوزی سه واحد منزل مسکونی ما همراه با جهزیه عروس و دخترم.
بهترین خاطرهام همین کمکهای معتددی است که با کمک خداوند صورت میپذیرد در واقع دعای خیر و نگاه شاد نیازمندان برایم بهترین خاطره است، خاطره خوب دیگر اینکه خداوند به من کمک کرد که مشکلات را پشت سر بگذارم و بچه هایم موفق شوند تا تمام این خستگی ها از تنم بیرون بروند.
به عنوان یک فرد از جامعه میخواهم بگویم اگر دستدردست هم دهیم و هدف و راهمان یکی باشد، معامله با خدا و رضای خداوند و از بین رفتن مشکلات مردم ایران که ملت بسیار خوبی هستند را در پیش خواهد داشت. این تنها با محبت و هم فکری و همکاری امکان پذیر است، من ایمان دارم که موفقترین کشور خواهیم شد، انشاالله روزی برسد که پرچم انقلاب از دست حضرت آقا به دست صاحبش برسد و کلیه مشکلات حل شود.
ممنونم که این وقت را در اختیار من گذاشتید.