سیده صغری حسینی، کارآفرین سنگری

بعد از نماز صبح با مادرم می­رفتیم مزرعه برای کار، من کیف و لباس مدرسه را با خودم می­بردم و ساعت هفت و نیم صبح با دیدن همکلاسی­هایم برای مدرسه رفتن آماده می­شدم

من ایمان دارم که موفق­ترین کشور خواهیم شد، ان­شاالله روزی برسد که پرچم انقلاب از دست حضرت آقا به دست صاحبش برسد و کلیه مشکلات حل شود.

سیده صغری حسینی

متولد 1339 روستای خوشگوا سنگر

 

دوران ابتدایی را در مدرسه 15 خرداد بودم، راهنمایی و دبیرستان هم در مدرسه شهناز.

سطح زندگی­مان متوسط بود، امروز هم سرپرست خانوار هستم با چهار پسر و یک دختر.

قبل از اینکه سرپرست خانوار بشوم خانه­داری و تربیت فرزندانم مشغولیاتی من بود، بعد از سال 83 که سرپرست خانوار شدم، حدود یک سال و نیم تولید البسه داشتم، یک مدت هم خوابگاه دانشجویی دائر کرده بودیم، بعدش هم به مدت 3 سال معهد قرآنی داشتم.

 

به نظر من هر حرفه­ای می­تواند ارثی از پدر و مادر به فرزندان برسد، برای مثال مادر یک خانم هنرمند بود، در کار کشاورزی هم خیلی موفق بود و کارهای مردانه و زناه را با هم انجام می­داد، من هم همیشه دوست داشتم با او همکاری کنم.

یادم می­آید بعد از نماز صبح هر دو با هم می­رفتیم مزرعه برای کار، من هم کیف و لباس مدرسه را با خودم می­بردم و ساعت هفت و نیم صبح با دیدن همکلاسی­هایم برای مدرسه رفتن آماده می­شدم. من همیشه با مادرم همراه بودم، از باغداری تا پخت نان محلی و خیاطی و گلدوزی و حصیربافی و ... به همین دلایل من در خانواده­ی خود به این شغل­ها علاقه­مند شدم و حتی رشته تحصیلی خود را از تجربی به کارودانش تغییر دادم.

البته من به دلیل ازدواج تا دوم دبیرستان درس خوانده بودم اما بعدها هم دیپلم گرفتم و هم کارشناسی حسابداری بازرگانی را از موسسه آموزشی قدر گرفتم.

من در حال حاضر در کارگاه دوزندگی خود 5 چرخ صنعتی راسته­دوز، دو چرخ پنج­نخ صنعتی، یک چرخ سه­نخ، اتوپرس و میزمکش دارم. مکانی هم که در آن کار می­کنم شخصی است، البته ما در همه­ی زمینه­های تولیدی و فرهنگی از این مکان استفاده می­کنیم. افرادی هم که با ما هستند حدود 10 نفر در داخل کارگاه و حدود 5 نفر هم خانگی مشغول به کارند، برای فرش هم فعلا یک دار قالی داریم که امیدوارم در آینده به تعداد دارهای قالی اضافه شود.

می­خواهم یک نکته­ ی مهم را بگویم، آن­هم این است که نباید فقط به کسب درآمد خودمان فکر کنیم چون این­کار باعث می­شود نتوانیم با عزیزانی که در کارگاه مشغول به کار هستند رفتار درست داشته باشیم. چون رفتار نادرست ما باعث می­شود که روحیه افراد تضعیف شود و فکر می­کنند که ما از انها تنها به خاطر سود خودمان کار می­کشیم.

شکر خدا من سود این کار را در راه کمک به هم­نوع، جهزیه، خرید داروی بیماران و.... کنار می­گذارم .

به نظر من ایجاد اشتغال برای افراد جدا از درآمدی که برای آنها دارد موجب می­گردد که حضور غیر ضروری افراد به فضای مجازی کمرنگ گردد و در نتیجه آسیب­های ناشی از فضای مجازی کاهش می­یابد .

به کسانی که ترس ورود به بازار کار و عرصه تولید را دارند باید بگویم اول این که ترس جزء گناهان  کبیره است، کسانی که می­ترسند موفق نمی­شوند، این حرفه طوری است که حتی با دوخت ساده ترین وسایل می­شود به سود دهی رسید به نظر من انسان باید از صفر شروع کند تا کم­کم به نتیجه­ی مطلوب برسد البته عزیزانی که عاشق این­کار هستند سریع­تر می­توانند موفق­تر شوند. بایک آموزش در حین دوخت و کسب تجربه می­توانند با بازار­کار آشنا شوند .کلا میخواهم بگویم همت به خرج دهند و یاعلی بگویند .

خیلی دوست دارم توسعه من در این کار به گونه­ای باشد که کسی در منطقه­ی ما بیکار نباشد و خانواده­های ما محتاج کسی نباشند و برای آذوغه زندگی خود دچار مشکل نشوند چون فرزندانشان آسیب روحی می­بینند، من واقعا از دیدن این­ها زجر می­کشم.

برنامه بلندمدت من این است که در حوزه­ی فرش و البسه بزرگترین تولید کننده باشیم و حتی کار­های ما به کشور­های دیگر صادر شود، در واقع من معتقد هستم که هیچوقت نباید بگوییم ما نمی­توانیم چون اگر منفی­گرا باشیم و پیام منفی به یکدیگر بدهیم بازتاب همان را دریافت می­کنیم ولی وقتی که میگوییم می­توانیم، سخت­ترین کارها با توکل به خدا آسان میشود .

نام­گذاری حضرت آقا امسال هم این بود که موانع را برداریم و از تولید پشتیبانی کنیم، خداروشکر امسال احساس می­کنیم که از نوع انقلاب ما پیروز شد و دولت انقلابی ما شروع به کار کرد دولتی که شایسته این انقلاب است، تقاضای ما این است حمایت کنند از تولید کننده­ها، اگر از من خیاط حمایت کنند من لباس­هایی را تولید می­کنم به سبک ایرانی اسلامی با پارچه­های جنس خوب و دوختی که در شان جوانان ما باشد، جوانان ما همه خوبند، ام به آنها بها داده نمی­شود. زمانی که خوابگاه داشتیم موفق ترین مدیر بودم چون مادر- دختری در کنارشان بودم و الان هم که فرمانده پایگاهم خدا را شکر می­کنم چون با جوانان هستم و آنان پشتیبانی می­کنم و همیشه هم موفق هستم.

جوانان ما دوست دارند لباس­های شیک بپوشند و اگر این لباس­ها دکمه هم داشته باشد اسلامی هم باشد می­پوشند چون شیک و با پارچه خوب دوخت می­شود.

من سال 83 بود که به مدت سه ماه، سه خاطره­ ی ناگوار داشتم. از دست دادن همسرم، با خاک یکسان شدن ساختمان ما در برف سنگین سال83 و آتش سوزی سه واحد منزل مسکونی ما همراه با جهزیه عروس و دخترم.

بهترین خاطره­ام همین کمک­های معتددی است که با کمک خداوند صورت می­پذیرد در واقع دعای خیر و نگاه شاد نیازمندان برایم بهترین خاطره است، خاطره خوب دیگر اینکه خداوند به من کمک کرد که مشکلات را پشت سر بگذارم و بچه هایم موفق شوند تا تمام این خستگی ها از تنم بیرون بروند.

به عنوان یک فرد از جامعه می­خواهم بگویم اگر دست­در­دست هم دهیم و هدف و راه­مان یکی باشد، معامله با خدا و رضای خداوند و از بین رفتن مشکلات مردم ایران که ملت بسیار خوبی هستند را در پیش خواهد داشت. این تنها  با محبت و هم فکری و هم­کاری امکان پذیر است، من ایمان دارم که موفق­ترین کشور خواهیم شد، ان­شاالله روزی برسد که پرچم انقلاب از دست حضرت آقا به دست صاحبش برسد و کلیه مشکلات حل شود.

ممنونم که این وقت را در اختیار من گذاشتید.

 

صغری حسینی

صغری حسینی

 

صغری حسینی

صغری حسینی

 

صغری حسینی

 

 

 صغری حسینی